عاشورا،سقای تشنه کامان عزت بود ، با مشکی پر از اشک، بر دوش آزادگی...
و....کربلا،<تکیه>گاه سینه زنان حق و <حسینیه ی>ذاکران عدل بود
روز عاشورا،امام حسین پشت خیمه های شهادت،خندقی کند تا امویان نتوانند
به حریم امامت نزدیک شوند.آن روز ...تیری که از کمان حرمله رها شد،نازکترین
حنجره ی تاریخ را درید و تیری که از پشت دیوار کمین فرود آمد،علم دستهای عباس را قلم کرد و
اشک مشک را جاری ساخت.
آن روز...<حبیب> محبوب دلها شد،<زهیر> چون زهره ای درخشید
و جان <جون> فدای اما گشت.سهمی از شهد شهادت قسمت قاسم شدو
کام تشنه ی شبه پیغمبر از ست جدش سیراب گشت.
در کوفه ی بی وفایی، کمی ان سوتر از فرات بیداری،نان حسین علیه السلام خودن
و زاد یزید بردند،سبب شد که کسانی نمک گیر ال امیه شوند و بر صاحبان اصلی ولایت
تهمت خروج زدند و صاحب خانه را خارجی گفتند.خون جاری در رگهای دین را هدر دانستند
و <شریح > ها به مباح بودن خون حسین فتوا دادند. و کنار خانه ی خائنانه ی
یزید <هل من مزید>گویان نعش حریت را زیر سم اسبهای قدرت وریاست
لگد کوب کردند
ولی ما....
از روزی در نهر جانمان فرات سوز و علقمه ی عطش جاری شد
از شبی که در پیاله ی دلمان شراب گوارای ولایت ریختند،از وقتی که
حسین ابن علی در <دسته ی>دینداران<شور>انداخت و شریعت را با شریعه جاری ساخت
آری...از آن روز
دلمان یک حسینه ی پر شور استو خانه هایمان تل زینبیه و در هر چشمی یک فرات ماتم و دجله ی درد جاری است.
در حسینیه دلمان ،مرغهای محبت سینه می زنند و اشکهای یتیم در خرابه ی چشم بیقراری می کنند.
سینه ی ما تکیه ای قدیمی است ،سیاهپوش با کتیبه های درد و داغ،درب آن با کلیدیاحسین بازمیشود
و زمین آن با اشک و مزگان جارو می شود..ما دلهای شکسته ی خود را وقف ابا عبدالله کرده ایم
و اشک خود را نذر کربلا و این وقفنامه به امضاءحسین رسیده است.این است که زیارت ،ترجیع بند ایام سال ماست
و ذولجناح سوگواری ،<الظلیمه الظلیمه>گویان فاصله ی قتلگاه تا خیمه گاه را در موج اشک شنا میکند.
زمان دریای خون است و...زمین ،زبان حال و آینده را به گریه ترجمه می کند.
صبح ها وقتی سفره ی دعا و عزا گشوده میشود، دل و روحمان گرسنه ی عاطفه و تشنه ی عشق می شود.
ابتدا چند مشت آب بیداری به صورت جان میزنیم تا خواب غفلت را بشکنیم. زیارتنامه را که می بینیم،چشم مان آب می افتد
و....السلام علیک را که میشنویم،بوی خوش کربلا به مشام مان می رسد.توده های بغض ،در گلویمان متراکم میگردد.
و هوای دلمان ابری میشود و آسمان دلمان بارانی.
سر سفره ی ذکر مصیبت،قندان دهانمان پر از حبه ی قند <یا حسین> می کنیم و نمکدان چشم مان دانه دانه اشک
بر صورتمان می پاشد. به دهان که میرسد قند و نمک در کاممان می آمیزد و این محلول شور و شیرین
درمان عشق ماست،و نمک گیر سفره ی حسین میشویم.
آنگه جرعه جرعه زیارت عاشورا می نوشیم و سر سفره ی توسل <ولایت > را لقمه لقمه در دهان کودکانمان میگذاریم.
غذای ما از عطای حسین است.الحمد لله..... در این خشک سالی دل و قحطی عشق ،نم نم باران اشک
غنیمتی است که رواق آیینه کاری شده ی چشممان را شستوشو میدهد.
خدایا ما را به چشمه ی کربلا و نهر علقمه تشنه تر کن و معمار اشک را بر آبادی دلمان بفرست.
امروز بر سر در دلهایمان پرچمی نصب شده که نوشته <السلام علیک یا ابا عبدالله الحسن(.
(جواد محدثی)